دیشب هماهنگ کرده بودم یکی بیاد ساختمون رو تمیز کنه. صبح یکم قبل از این که بیاد بیدار شدم. صبحانه رو زدم. یه جوون مودب خوش تیپ اومد. سریع مشغول کار شد. منم ماشین رو سریع یه دسمالی کشیدم و بعضی جاهاش که خط و خش داشت پولیش کردم. بعد ماشین رو بردم جلو یه خونه با کلاس. چند تا عکس بسیار خوب ازش گرفتم. ترفند های فروشه دیگه. اینو داداشم بهم یاد داده. خلاصه با همکاری و نظر داداش آگهی کردم. ناهار رو زدم. همیطوری که روی مبل لم داده بودم و منتظر تماس بودم دیدم چقدر خستم. حوصله باشگاه هم نداشتم. گفتم فردا میرم. سگ تنبلی داشت روم دراز میکشید و در گوشم زمزمه میکرد که دوشنبه ها باشگاه خیلی خلوته. نمیخواد بری و از این داستانا. تلگرام رو باز کردم و دیدم دوستم رضا از خودش عکس گذاشته با لباس ورزش تو باشگاه. یهو انگار پرت شدم وسط باشگاه و کلی انرژی گرفتم. سریع بلند شدم یه قهوه درست کردم و رفتم باشگاه. از این بابت از رضای عزیز کمال تشکر رو دارم.
اومدم خونه و دوباره رفتم سراغ آگهی. دیدم اینطوری ماشین فرو نمیره. یه سری سایت هستم ماشین رو ثبت میکنی و میبری رایگان کارشناسی میکنن و برات مشتری پیدا می کنن. خلاصه که تو یکیشون ثبت نام کردم. بلافاصله تماس گرفت. وقت تعیین کرد. فردا باس برم برای کارشناسی خلاصه. امیدوارم یه قیمت منصفانه بده که بتونم خوب بفروشم. سریع هم ماشین جدید رو بگیرم و فکرم آزاد بشه برسم به زندگی و به کار بپردازم.
امروز همش به گشتن توی دیوار و سایت های خرید و فروش و جواب دادن تلفن گذشت. تا فردا چه زاید باز