با این که دیشب دیر خوابیده بودم صبح با صدای آلارم گوشی بیدار شدم. خیلی خوابم میومد اما یه قهوه گذاشتم و ناشتا خوردم. صبحانه رو داشتم میخوردم که تلفن زنگ خورد و یه قرار مصاحبه کاری برای فردا فیکس کردم. نشستم پای کار. اول نمودارهامو بررسی کردم. بعد کلی ویدئو آموزشی دیدم. نهار رو زدم و بلافاصله بعدش رفتم پیاده روی. دوباره اومدم خونه و نشستم پای ویدئوهام. خسته که شدم یه پادکست گوش دادم در مورد زندگی و کار در وضعیت ابهام. خیلی مفید بود. کلی فایل زبان گوش دادم. این کارو دوست دارم چون راحته. فایل رو پخش می کنی و رو کاناپه دراز میکشی و به سقف نگاه میکنی در حالی که داری گوش میدی و آنالیز میکنی. خیلی راحت. برعکس مهارت خوندن که باید بشینی، ربط کلمات به هم رو بفهمی، تلفظ درست رو دربیاری، کلماتی که بلد نیستی رو سرچ کنی و هزار دنگ و فنگ دیگه. واسه همین مهارت خواندن و درک مطلب متون همونطور که از اسمش پیداست یه چیزی تو مایه های ریدینگ و ریدنه. باید بیشتر روی این مهارت تمرکز کنم. واسه چند تا موقعیت شغلی دیگه رزومه ارسال کردم. برای ناهار فردا ماکارونی پختم. آخه فردا روز باشگاهه. کتاب تکنیک ها و مهارت های فروشندگی کریس کرافت رو هم تموم کردم. از ساعت هفت به بعد هم موتور رو برداشتم و رفتم یخورده کار کردم. کلا امروز خیلی مفید بود. دوباره دارم بر میگردم به روزهای اوجم.
با احتساب امروز، سی و یک روزه که دارم کارای روزانمو می نویسم. این ماه، ماه خیلی سختی بود. کلا از مسیری که داشتم خارج شده بودم و درگیر سفر و جشن و خرید و فروش و این داستانا بودم. تصمیم گرفتم ادامه ندم. این نوشتن ها خیلی بهم کمک کرد تا یه سری چیزها رو بفهمم. اول این که اگه تصمیم بگیرم کاری رو انجام بدم و یه روتینی داشته باشم حتما از پیش بر میام. اینو توی ورزش هم به خودم ثابت کردم. این حس خوبی بهم میده. این که تا حدی روی خودم کنترل دارم. دوم بخشی از زوایای زندگیم که برام مشخص نبود برام پر رنگ تر شده و بخشی دیگه که تاثیری رد زندگیم نداشته سعی کردم خودم کمرنگشون کنم. دید خیلی خوبی به زندگیم داد. یادمه پارسال یکی از دوستانم نرم افزار حسابداری رو بهم معرفی کرد که میتونستی ریز درآمد و مخارجت رو بنویسی و گزارشات با دسته بندی های مختلفی ازش بگیری. من یازده ماه دقیق تا هزار تومن رو توش ثبت کردم. خیلی دید خوبی بهم داد. فهمیدم کجا زیاد خرج میکنم و کجا کم. در مشکلات پس انداز و سرمایه گذاری هام بهم کمک کرد. اما اما اما نهایتا از یه جایی به بعد فهمیدم که تایم و انرژی و تمرکزی که داره ازم میگیره با نتیجه ای که برام میاره همخوانی نداره. اون مدیریت مالی که من از اون نرم افزار باید دریافت میکردم رو گرفتم. بقیش دیگه هدر دادن زمان بود. الانم همین اتفاق داره برای این یاداشت های روزانه می افته. کلی درس ازش گرفتم اما خیلی زمان، انرژی و تمرکز منو میگیره. احتمالا ماهی یک یا دو بار بیام و بنویسم. اما مفصل و تمیز و با آگاهی. نه این که آخر شب قبل خواب با ذهن قفل شده بنویسم که فقط نوشته باشم.
امروز بعد از بیش از یک ماه کتاب کار عمیق رو دست گرفتم نصفشو قبلاخونده بودم و خلاصشو گذاشتم. بقیشم دوباره شروع کردم بخونم. همین تلنگری شد که این وبلاگ داره از من تمرکز میگیره. تمرکزم رو واقعا برای جای دیگه بیشتر نیاز دارم. ضمن این که باید روتین های مفیدتر و کارآمدتری در خودم ایجاد کنم.
حرف زیاد دارم بنویسم اما ساعت از دو صبح گذشته و مغزم دیگه یاری نمیکنه. دارم از خواب میمیرم ولی میدونم تا برم تو رختخواب مثل همیشه و هر شب این فکرا میاد به سرم که شاعر بسیار زیبا بیان فرمودند:
هر چند که رنگ و روی زیباست مرا چون لاله، رخ و چو سَرْو، بالاست مرا
معلوم نشد که در طَرَبخانهٔ خاک نقّاشِ ازل، بَهرِ چه آراست مرا؟
فکر میکنم و باز فکر میکنم و هی از این شونه به اون شونه میشم و با خودم تکرار میکنم:
ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی در نکتهٔ زیرکانِ دانا نرسی
این جا ز می و جام بهشتی مِی ساز کآن جا که بهشت است رسی یا نرسی
هی میخوام خودمو اینطوری گول بزنم و بخوابم اما باز نمیشه و هی این ابیات تو ذهنم میچرخه:
آورد به اِضطرارم اوّل به وجود جز حیرتم از حیات چیزی نفزود
رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود زین آمدن و بودن و رفتن مقصود؟
و این لوپ و چرخه بی پایان، هرشب، قبل از خواب تکرار میشه، تکرار میشه و تکرار میشه ...