یاداشت روز بیست هفتم
صبح زود بیدار شیدم با رئیس رفتیم دفتر خونه کارای وکالت رو انجام دادیم. بعد هم رفتیم یه نمایندگی و واسه خرید ماشین بیعانه دادیم. سر یه دوراهی قرار گرفته بودیم امروز. با دادشم مشورت کردم. ولی کلا یه چیزی یادم اومد. میگه زندگی نزیسته ارزش زیستن نداره. ما هم که دفه اولمونه داریم زندگی میکنیم. پس نگران انتخاب ها نباید باشیم. ما انتخاب کردیم و اون انتخاب رو داریم زندگی میکنیم. الان خوابم میاد بعدا باید بیشتر در این مورد حرف بزنم. بعد رفتیم آش نیکو صفت و به یاد قدیم دو تا کاسه آش خوردیم. امروز یخورده با موتور کار کردم. بعد هم رفتم آرایشگاه و موهامو بعد از سه سال کوتاه کردم. نمیدونم زندگی من تراژدیه یا کلا همه آدما همینن. به قول شاعر که میگه به هر حال تو می بایست انخاب می کردی، میان سبزه ای که می شکفت و زرده ای که در میانت بود. دو تا فیلم و یه شام و الانم خواب. تا فردا چه زاید باز
مرد خردمند به تنهایی ضامن سعادت خویش است